مشخصات کتاب جان شیفته 2 جلدی
نام : |
کتاب جان شیفته 2 جلدی |
مولف ، نویسنده : |
رومن رولان |
مترجم : |
محمود اعتماد زاده(م.ا. به آذین) |
انتشارات، نشر : |
دوستان |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
1729 / رقعی, جلد سخت |
شابک : |
9789646207028 |
قیمت پشت جلد : |
1,200,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
1,020,000 تومان |
|
دم پنجره نشسته پشت به روشنایی داشت چنان که پرتو آفتاب فروشونده بر گردن و پس گردن ستبرش میتافت تازه رسیده بود. پس از ماه ها اینک برای نخستین بار روزی را بیرون در دشت و روستا گذرانده بود راه رفته و از این آفتاب بهاری سرمست گشته بود آفتابی همچون می تاب مستی زا که هیچ سایه ای از درختان برهنه بدان نمی آمیزد بلکه از خنکی هوای زمستان رو به زوال نیرو هم می گیرد. آنت زمزمه ها در سر داشت رگ هایش می طبید، چشمانش سرشار از سیلاب های روشنایی بود سرخ و زرین زیر پلکهای بسته زرین و سرخ در پیکرش همچنان که بی حرکت و کرخ گشته روی صندلی نشسته بود. دم در بی خودی فرو رفت...
يك آبگیری میان جنگل با لکه ای از آفتاب بر گونه چشمی گرداگرد آن دایره ای از درختان با تنه های خزه بسته هوس تن شویی آنت خود را برهنه می یابد. دست سرد آب بر پاها و زانوانش می ساید وارفتگی لذت آنت در آبگیر سرخ و زراندود بر تن برهنه خود می نگرد.... ناراحتی مبهمی که در بیان نمی آید گویی که چشم های دیگری در کمین اند و نگاهش میکنند. برای گریز از آن، پیش تر می رود و اینک تا زیر چانه اش در آب است. آب پرچین و شکنج آغوشی زنده میگردد پیچکهای چرب گون بر ساق هایش می پیچند. آنت می خواهد خود را رها کند اما در لای و لجن فرو میرود. بالای بالا قرص آفتاب برفراز آبگیر به خواب رفته است خشمگین با پاشنه به ته آبگیر می کوبد و بار دیگر به سطح آب می آید. آب اکنون خاکی و تیره و آلوده است. و همچنان اما بر زره رخشان آن آفتاب... آنت شاخه بیدی را که روی آبگیر خم گشته است به چنگ میگیرد تا خود را از آن پلشتی خیس بیرون بکشد. شاخه پر برگ بر سان بال پرنده شانه ها و کپلهای برهنه را می پوشاند. سایه شب فرود می آید
و هوای خنک نیز بر پس گردن آنت..... از کرخی بیرون می آید. به زحمت اگر چند ثانیه ای در آن حال به سر برده باشد. آفتاب در پس تپه های سن کلو ناپدید می گردد. و اینک هوای خنک سر شب آنت از مستی به درآمده و اندک لرزه ای بر تن نشسته، از جا بر می خیزد، و آزرده و خشمگین از آن که خود را بدان هوس ناروا سپرده است. ابرو در هم می کند و می رود، در ته اتاق خود در برابر آتش می نشیند. آتش مهربان هیزم که غرض از آن بیش تر خوش آیند چشم است و همصحبتی تا گرم کردن زیرا از پنجره باز به همراه نفس نمناك يك شب آغاز بهار، پرچانگی خوش آهنگ مرغان از سفر بازگشته که آماده خواب میشدند از باغ به درون می آمد. آنت به اندیشه فرو می رود ولی این بار چشمانش باز است. بار دیگر در جهان معتاد خود پای گرفته در خانه خود است خودش است آنت ریوی بر همچنان که به سوی زبانه آتش که چهره جوانش را سرخ میدارد خم گشته است و با با ماده گریه سیاه خود را که شکم را به گرمای هیزم شعله ور فراداده نوازش می کند ماتم خود را که یک دم از یاد برده بود زنده میکند چهره کسی را که از دست داده و نقش آن از قلبش گریخته است به یاد می آورد با رخت سوگواری در حالی که نشانه های نازدوده گذار مصیبت بر پیشانی و در چینهای لبانش دیده می شود و پای پلک هایش از اشک های تازه ریخته اندکی باد کرده است . این دختر درشت اندام که نمی توان گفت زیباست اما تندرست و شاداب است و مانند طبیعت نوبهار سرشار از شیره زندگی است دختری خوش ریخت با موهای بلوطی رنگ انبوه گردن بور آفتاب خورده گونه ها و چشم ها چون گل - در آن حال که می کوشد تا پرده های پراکنده اندوه خود را بار دیگر بر نگاه فراموش کار و سرشانه های گرد خود بکشد. - به بیوه زن جوانی میماند که میبیند سایه دلدار از او می گریزد. به راستی هم آنت در قلب خود بیوه بود؛ اما آن که سایه اش را به سر پنجه خود می خواست نگه دارد پدرش بود.